روز آخر بود برای ساعت 7بلیط داشتیم از نگاه کردن به اردوگاه سیر نمی شدم نگاهم از ابتدا به انتهای اردوگاه می رفت می خواستم برای همیشه در ذهنم و قلبم باشد ساک ها را بسته و آماده حرکت بودیم باران تندی شروع به باریدن کرد گروه جدید محو تماشای ماهایی بودند… بیشتر »
کلید واژه: "دست نوشت"
خدایا…! نگاه که می کنم به گذشته ام به عبادتم به ارتباطم با تو در می یابم چقدر گنه کارم و چقدر مهربانی به وسعت الرحمن و الرحیم اما پروردگارم…! برای دعای هر وعده نمازم که می خوانم اهدنا الصراط المستقیم به تو که یکتا و بی نیازی بیش از پیش نیازمندم من گنه… بیشتر »