حس می کنی نگاه ترحم آمیز به اینجا دارد ، خب انگار ناچار است خالی ببندد و بگوید سر می زنم و اما و ولی وقت نمی کنم همیشه بیایم و گاهی می آیم و فلان و …
اصلا من نخواهم که تو گذرت این طرف ها بیفتد چه کسی را باید ببینم ، نیا ، اصلا نیا… بهتر از آمدن با این همه خالی بندی پشتش که جز گناه چیزی برایت نیست، بی خیال بابا ما شما را همین طوری قبول داریم نه منتظر تأییدیم نه منتظر هیچ تعریف الکی و بیخودی ، نگاه من به شما یک دوست است که گاه که نه خیلی ضربه های جانانه از شما نوش جان کرده ام ، آن قدری که ضربات مهلک هنوز روحم را درمانده کرده … اما شما هنوز برایم یک دوستی که دوستتان هم دارم و سعی دارم فراموش کنم که دنیا اصلا ارزش ندارد…