«هو» یه چیزی بگم بین خودمون ،همیشه وقتی عازم جنوب میشم یعنی این چن باری که رفتم ک خوب یا واسه خادمی رفتم یا واسه زیارت .همیشه یه چی تو وجودم شروع می کنه به قلقِلَک کردنم.جنوب با شهدا واسم عجین شده اصلا این دو تا از هم جدا نیستن .همیشه وقتی میرم دلم یه… بیشتر »
آرشیو برای: "اسفند 1397"
سلام به همه دوستان یه بنده خدایی می گفت: امسال میری کمپ؟؟ -کمپ؟؟ -آره دیگه هر سال میری :) -؟؟؟ -منظورم کمپ ترک کارهاییه که غیر خداییه مگه نمیری ترک؟ خندم گرفت تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم، گفتم چرا اگه خدا بخواد میرم… حلال کنید محتاج دعای… بیشتر »
یه آسکاریس محترم بدجور داره تو وجودم وول وول می خوره .نمی دونم چرا دوست دارم هییی الکی بنویسم .ایده خاصی هم ندارم که پیادش کنم.فقط کرمِ نوشتن دارم.دوست دارم بشینم و از این در و اون در بنویسم و خط خطی کنم. هیچی الان این پست هم در راستای همون کرم وجودیه… بیشتر »
همیشه که دپرس نیستم همینجور که همیشه شاد نیستم .خب تا اینجای حرفم معلومه .گاهی نمیشه با حس تلخی که سرتاسر وجودت را گرفته بخندی حتی اگه بخندی تصنعی میشه.گاهی هم هیچیت نیست و اگ بخوای الکی فاز غم برداری اصلا یه متن بیخود و مزخرف میشه یه متن بی روح. کلا… بیشتر »
زیادی پست گذاشتم .خوب شما هر چه که میخواهید میتوانید بارم کنید،که خب که چی ،یه روز اصلا پیدات نیست یه روز اینجا رو به رگبار می بندی… خوب بگویید کیه ک گوش کنه خخخ بگین راحت باشین از شوت و اوت و چیز میزایِ ضایع گرفته تا صورتی و مشابهاتش. بیشتر »
زمانی که در کفه ترازو قرار گرفتی و به دنبالش علائم را دیدی که به راه افتاده اند ساکت را جمع کن باید به راه بیفتی که به خط پایان آن رفاقت رسیده ای برو قبل از آنکه آن کفه و علائم برای حضورت تصمیم بگیرند بیشتر »
زمانی فکر می کردیم شادی را گم کرده ایم و سالها به دنبال گمشده خودمان می گشتیم اما غافل از آنکه در بین تمام روزمرگی هایمان میان تمام حس های پوچ و ناشیانه مان خود را گم کردیم و دنبال هیچ می گردیم! بیشتر »
خواستم اول کار سلامی کنم و بعد سخن را آغاز. اما بعد از سلام چه بناممت؟ دیگر مانند آن روزها نمی توانم صدایت کنم ، این شد که بیخیال سلام شدم و یکراست رفتم سراغ حرف هایم. بسم السلام من آمده ام باز ، اما اینبار بیقرارتر… آشفته تر.. با انبوهی از حرف… بیشتر »
+تقدیم به تو دوست عزیزم که حال بدت باعث حال بدم شده :/ مراقب خودتان باشید که جایی در دوردست ها خودتان را جا نگذارید عاشق که می شوید خودتان را جا می گذارید و تماما او می شوید و وقتی ترکتان می کند و یا شکست می خورید دیگر خودتان نیستید چون روزی خود را در… بیشتر »
ساک را بستم و حرکت کردیم به سمت اتوبوس ها … سر راه به مقبره یکی از صوفیان گنابادی رفتیم -اصلا من برای چه به آنجا رفتم و چه غلطی می خواستم بکنم را خودم هم نمی دانم -.جرات نداشتم حرفی بزنم تنها نگاه می کردم به حرکات و سکناتشان.تصمیم گرفتم تا کار… بیشتر »
اگر کسی دلت را می شکند دلیل نمی شود تو هم سنگ شوی و او را بشکنی حتی باید مراقب خرده شکسته های دلت هم باشی ک مبادا بی هوا وارد دلش شوند و زخم کنند جانش را اگر او فراموش کرده تو نگاهش کن و به یاد آور ک او همان دوست دیرینت است ک فقط یک دوست می تواند آنقدر… بیشتر »
ب گلستان رفتیم.انسیه دو پلاستیک دستش گرفته بود.سرم را خم کردم و از لای پلاستیک نگاه کردم که ببینم چه همراه خود دارد.دیدم کاغذهایی به اندازه نخود درست کرده و روی هر کدام یک جزء قرآن را نوشته … جزء یک .جزء دو… دو ختم قرآن را نوشت روی کاغذهای… بیشتر »
ح-عمه این چه جور آدمیه :) من-عزیزم فرشته ست ح-همون فرشته ست ،بدو بیا یه تعظیم بزن به مقام انسان من : خخخ آ-باز ما فرشته ها از اول پیش خدا بودیم و آبرومند ،اما شماها چی،همون اول شوتتون کردند از بهشت بیرون من :خخخ ح-می دونستی فرشته ها در حکم خدمتکار آدمن… بیشتر »
از صبح ده بار وارد سامانه شدم ،اما هر بار می نوشت در حال پیگیری … حال وحوصله هیچ کاری نداشتم فقط منتظر خبر خوش بودم ،در همین اثنا هم خب بعضی اوقات بدخلقی می کردم ،اینترنت را هم قطع کردم که کسی دم پرم نشود ک زخمی از اعصاب خط خطیم بخورد … کوزت شدنم هم… بیشتر »
دوری ات هم چو سایه پی در پی در پی سایه زندگی ام می دود ،می رقصد و می چرخد و در آغوش می گیرد هستی ام را . فاصله ها بغض و درد می شوند و راه گلویِ زندگی را می گیرند و می فشارند و هیچ ابر اشکی و هیچ سیل اشکی و هیچ باران و تگرگی و هیچ …هیچ …هیچ… بیشتر »
دیشب را فوق الدرجه بد گذراندم.شام یک لقمه به رگ زدیم و لباس های مشکی را به تن کردیم و جهت تمدد اعصاب به هم ریخته امان یک دم نوش نوشیدیم وراهی سفر شدیم. از خوف فکر لاکردار تصادف ، آیت الکرسی را به محض سوار شدن چند باری تلاوت کرده و فوت کردیم و به اندرونی… بیشتر »
شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم اشك و آه است و من شب و خلوت و بغض نشكفتهام شب و مثنويهاي ناگفتهام شب و مقاله نانوشته ام :)) .اِی خداااا به فریاد برس :) الحق و الانصاف آدم نمی شوم که نمی شوم.باید به لحظات آخر برسم و با پت پت افتادن و… بیشتر »
یک هفته ای می شد که از مدرسه زنگ می زدند و ما جواب نداده بودیم .یک حدس هایی می شد زد که چه کاری دارند با جنابان تنبل خان ها :)) نشسته بودم در جشن میلاد خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها ،یکی از بچه ها آمد و گفت بیا که استاد با تو کار دارد ،همان جا یک… بیشتر »
«هو» زندگی حدیث لغزیدن ها و فروافتادن های پیاپی است از معراج آدمی به سوی حقیقت هستی.کورمال کورمال به دنبال وحشی درونمان افتاده ایم و خود را به تغافل زده ایم گویا نمی بینیم گذر دزد زمان بر هستی مان. فراموش کرده ایم که آمدیم و پا به عرصه گذاشته ایم که هر… بیشتر »
اگ صبح شنبه قیافه داشت این شکلی بود :)) یا این شکلی :))) +شنبه در راه است :)) بیشتر »
نظر گذاشته با نام یه گول خورده از طرف سایت شما . تا دیدم چشمانم از حدقه زد بیرون. بعد متن نظر رو که خوندم کاملا مستفیض شدم .کلا با کلمات و الفاظ قشنگ یک پذیرایی اساسی از دودمانم کرده بود. بیشتر »
برای تنوع گفتم بگذار یه کم رنگی پنگی کنم موهایِ وز وزی را. و این گونه شد که شاهکاری خلق نمودم. در کابینت را باز کردم و چند رنگ را در آوردم و قاطی کردم و همین شد که قاطی پاتی شد رنگ ها . و خلاصه یک رنگ عجیب غریب در آمد و یک اجی مجی کردم و یک رنگ سورمه ای… بیشتر »
استاد می گفت در نوشته هایتان دنبال پیام نباشید این که حتما هر حادثه ای را بچسبانید به مذهب و دین و در آخر یک پیام اخلاقی بدهید را بی خیال. نوشته می تواند بی پیام باشد.چه نیازی ست که هر چیزی را وصله و پینه کنیم به آن دنیا. آن وقت نوشته ها به پت پت بیفتند… بیشتر »
فیلم برو بیرون (Get Out) به نویسندگی و کارگردانی جوردن پیل ،یک فیلم در ژانر وحشت است اما نه از جنس وحشت و ترس که در چند سال اخیر رواج یافته اند . استیفن کینگ، سلطان وحشت جملهی معروفی دارد که میگوید، بهترین نوع وحشت وقتی است که به خانهی خودتان… بیشتر »
-عمه ،حیف پسر نیستی ! با تعجب نگاهش کردم . -نمی دونی عجب دنیاییه ،دنیای پسرانه ! خخخ خواهرش - عمه بیخود میگه ،فقط این جانورها رو جانورشناسا می شناسن :)) +دعوای خواهر برادری :)) دیگه فاکتور گرفتم بعضیاشو :)) بیشتر »
استاد میگه من به بچه هام گفتم تا دو هفته دیگه باید مفهوم شناسی رو تحویل بدین.شما هم بهتره با بچه های من جلو بیاین. صدای در گوشی حرف زدن بچه ها بلند شدو با خنده به استاد گفتن. -استاد ما بی سرپرستیم. -ما سر راهیم . -ما بچه های بهزیستی هستیم. - شما… بیشتر »
دلتنگ باشیُ . غروب جمعه باشدُ شانه تو نباشدُ و سفر بهانه ات… جمعه باشدُ غروب باشدُ دلتنگ باشیُ سری به شانه تو نباشد… بیشتر »
دست خودم نبود .اصلا هم دوست نداشتم نگاهم به این موضوع به این صورت باشد.اصلا خوشم نمی آمد انقدر ساده نگارانه با قضیه برخورد کنم. حساس شده بودم به بعضی تصاویر مذهبی ها.وقتی عکس مثلا حضرت آقا یا فلان شهید را می گذاشتند و پشت بندش هر کاری دوست داشتند می… بیشتر »
تمام اب ها هم که به واسطه بیایند تمام شهر هم که بگرید من این حضور پر رنگ اشک ها را نمی خواهم!! برای اثبات وجودت باید این دو چشم تو را ببیند باید هوایت را تا ته دنیا نفس بکشم باید بیایی و خودت آرامم کنی شایـــد حضورت را باور کردم… بیشتر »
دانلود روایتگری سردار احمدیان در مورد شهید قدرت الله حسین زاده شهیـدی که جز سلام بر ارباب چیزی نگفت… و چه آرام خفته ای در آغوش دلبر می گفتی هـر روز سـلامش می دهم تا یادم نرود هنگام دیدار سلامش کنم و خدایا تو شاهدی جز سلام به ارباب چیزی نگفت ….… بیشتر »
هاله ای شده ای از دلتنگی ! بغض ! و بغض ابر شدُ . باریدُ. باراند . آن شب بعد تُ… آن چنان صاعقه زدُ. داد زدُ . باریدُ. باراندُ . و سمفونی از تُ را نواخت و تُ را ترانه و ذکر سحرهای بی تُ کرد … بی تــو… تا آمدی و چشم باز کرد . ساعت به وقت… بیشتر »