گفته شد که در این موکب زائران عزیز حق اقامت سه روزه دارند و اضافه اگر شود مشکل شرعی دارد و صاحب ملک رضایت ندارد… اما با این حال بعضی از زائران با ما آمدند و با ما خارج شدند و اصلا برای بعضی ها مهم نبود…
روز به روز با نزدیک شدن به اربعین به سیل جمعیت افزوده می شود..
موکب ما پنج دستشویی دارد و حمام هم که ندارد اکثر اوقات آب دستشویی قطع می شود و آب تانکر تمام می شود و تا پر شدن تانکر باید با زائرین سرو کله بزنیم که ای زائر عزیز آب نیست لطفا برای رفع قضای حاجت خویش به موکب کناری یا به دستشویی های حرم مراجعه نمایید فاصله ما تا حرم اندک است و بعد از صدمتر به اولین بازرسی حرم می رسی…
اما کو گوش شنوا،اینجاست که می گویند شما به دروغ دستشویی ها را بسته اید … نزدیک بود شاخ دربیاورم بعضی از زائرین هم که به درجه ای رسیده بودند که ضرورتا و اضطراری بود باب نفرین را برایم باز می کردند : )
گفتم مگر درب ورودی را نخواندید که این موکب دستشویی و حمام ندارد…
خلاصه بعضی ها هم از این زیر در می رفتند و وقتی بر می گشتند وضد حال خاصی می خوردند باید حمام لازم می شدند تا گوش به حرفت بدهند..
هر چه به بعضی ها می گفتیم عزیزم اینجا لباس نشویید آب کم است و ساعتی دیگر با این مصرف دوباره آب قطع می شود و خودتان اذیت می شوید اما این گوش در بود و گوش دیگر دروازه…
نزدیک اربعین تقسیم بندی گروهها تغییر کرد ،من و نجمه در گروه پذیرش با چهار نفر دیگر قرار گرفتیم ،برای زائرین کارت باید صادر می کردیم و دیگر فردی بدون کارت را به درون موکب راه نمی دادیم…
مسئول اسکان هم تعیین شد ما باید هماهنگ با هم بودیم هر تعداد که مسئول اسکان می گفت جا داریم ما پذیرش می کردیم …
وقتی نوبت به ما می شد مسئول اسکان می زد تو سرش و می گفت وااای دوباره نوبت شماست… : )
خب گناه داره زائر یه کاریش کنید خسته میاند کجا برند خانم ها… برند بیرون بخوابند جایه بقیه یه کم تنگ بشه ولی بقیه هم جابشند…
تو نوبت شش ساعت ما نزدیک به سی نفر اضافه را پذیرش کردیم مسئول اسکان که آمد هنگ کرده بود گفتیم دیگر خود می دانی و این زائرین … محبوبه مسئول اسکان اولش هنگ بود کمی عصبانی ولی بعد به خودش آمد و همه را جا داد… دختری خوش قلب و مهربان بود..
دلم از این می سوخت که زائر با پاهای تاول زده می آمد و ما قدرت نه گفتن نداشتیم … دلم می خواست تمام زائرین را اسکان می دادیم… آری دلم از این بیشتر آن جا می سوخت که قراری در جلسه توجیهی داشتیم که هیچ آشنایی نباید فرقی با زائر امام حسین برای شما داشته باشد و خدمت صادقانه انجام دهید … به ما می گفتند که یک نفر هم جا نداریم اما یک دفعه می دیدیم که ده ویزا روی میز قرار می گرفت و گفته می شد که برای اینها کارت صادر کنید اینها آشنای فلانی هستند این دونفر آشنای آن فلانی و آن سه نفر آشنای دیگری..
و آشنا هم که به دید زیبایی به تو نگاه می کنند انگار اینجا ملک آشنای آنها و تو خدمه آنها می باشی… بعضی ها فراموش می کردند که بهر چه آمدن اینجا…
دلم از این تبعیض ها خون می شد… بخدا زائر زائر است هرکس زودتر آمد حق با اوست نه با آشنای تو…
برعکس این مسئولین همین خادمان امام حسین که مهر خادمی بر آنها زده شده بود و باید خدمت صادقانه می کردند بودند خادمانی که حتی به دوست خودشان گفته بودند شرمنده جا نداریم … وبه پدر خودش گفته بود امدی اگر جابود بمان و اسمی از من نیاور و اگر نبود برو به موکب دیگر…
خانواده روحانی معروفی آمدند و می خواستند در موکب ما اسکان شوند گفتند ابتدا باید مکان را ببینیم … نمی دونم فکر می کردند که آمده اند هتل که ابتدا مکان را ببینند.. ما اجازه دادیم به مزاقشان خوش نیامد و رفتند و چند دقیقه ای طول نکشید که دیدیم بر گشتند و رفتند میان خادمان در طبقه بالا در یک اتاق مخصوص…
بله از این دست زیاد بود دختر مسئول با همسر و فرزندشان در یک اتاق اختصاصی سپری می کردند و خادمانی بودند که هنوز جا برای استراحت نداشتند…
اما خادمان امام حسین دوندگی می کردند برای انجام کارها و از هیچ کاری دریغ نمی کردند ،سمیرا عاشقانه مسئول ماساژ شده بود و پاها وکمر زائرین را ماساژ می داد و بچه ها در فرصت استراحتشان به کمک هم می رفتند و کار فشرده شده بود … دو حسینیه بزرگ در اختیارمان بود که به خاطر روضه شش شبه در موکب مجبور بودیم ساعت چهار بعداز ظهر یک حسینیه را تخلیه کنیم و ساک ها را به امانت در حسینیه دیگر تحویل بگیریم و جارو و تمیز شده در اختیار برادران قرار دهیم و ساعت ده شب سریعا پتوها انداخته شود و ساک ها تحویل و اسکان مجدد…
شب های زیبایی بود با صدای یزدخواستی و سخنرانی های کریمی و معمار منتظریان و آیت الله صدیقی روضه های دوست داشتنی را رقم می زد و هرشب تعداد زائرین بیشتر از شب های قبل می شد و مجبور بودیم در بیرون از حسینیه هم موکت بیاندازیم تا همه از این مجلس استفاده کنند…
دیگر خیابان ها خیلی شلوغ شده و مسلما اگر بیرون بروی و قصد زیارت داشته باشی خواسته و ناخواسته برخورد با نامحرم ایجاد می شود نزدیک به یک هفته است که به زیارت نرفته ایم و دلمان به دیدن گنبد ارباب و گلدسته های حرم علمدار خوش است و سلامی که می دهیم و مسلما جوابی که می دهند…