_دربست میری؟
با خودش حرف می زد ، خدا لعنتشان کند دزدهای بی شرف را … همین ها هستند که چشم دیدنِ ترقیات سرزمین های اسلامی را ندارند.
نگاهی در آینه کرد و گفت : می بینید خانم ، همین پدر سوخته ها هستند که از هر فرصتی استفاده می کنند و هر غلطی که می خواهند می کنند .
آه از نهادش بلند شده بود ، نمی دانستم چه می گوید ، ادامه داد:
حالیشان نیست رفته ام و شکایت کرده ام اما این ها چه می فهمند حق چیست و حقیقت چیست همه اشان بی سرو پا و نفهمند که درک حرف حق را ندارند …
سرش را تکان داد و ادامه داد:
قدیم الایام مردم مختصر شرافتی داشتند ، نمی فهمم چرا ظرفیت پذیرش حق کم شده است ، لاکن هر قِسم خزعبلاتی را می بافند و سخن چپ و چوله می بافند.برایم کرکری می خوانند تف به ذاتشان… هر قِسم مزخرف و آت و آشغالی را سرهم بندی می کنند و در مقابل حرف من می زنند. چه بگویم که دردم یکی دوتا نیست و این سینه یِ سوخته یِ خودمان باید مخزن اسرار ناگفته باشد. خدا لعنتشان کند که اینقدر بیشرف هستند.
+
خود حق پنداری در همه ی موارد انسان را از جاده اعتدال و انصاف خارج کرده، موجبات خسران را فراهم می کند حتی در حبّ و بغض که “حُبّ ٌ الشَّیءِ یُعمی و یُصِمّ"، علاقه به چیزی، انسان را کور و کر میکند و درک واقعیات را از او می گیرد.
ای کاش بخشی از وقت خودمان را در تفکر در اندیشه اسلامی قرار می دادیم تا با حجت و استدلال و پشتوانه قوی استدلال کنیم نه اینکه پای استدلال را با فریاد و غوغا عوض کنیم . و بدتر از همه اینکه با سخن معصوم و اینکه راه من همان راه است دهان طرف مقابل را ببندم ، یعنی باید عرض کنم این همه خودپنداری نوبره ،که به قول مولوی:
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی