به رسم ادب ابتدا باید به زیارت علمدار روی و با کسب اجازه از علمدار وارد حرم ارباب شوی، از کنار حرم اباعبدالله می گذرم ،راه دورتر می شود اما باید کسب اجازه کنی وسپس برگردی به سمت منزل عشق…
روز دوم است و دیگر نیاز به اجازه نیست، اذن ورود را از علمدار گرفته ای، اما باز پاها خود را به حرم حضرت عباس رسانده اند و سپس راهی حرم ارباب…
روز سوم است ولی اینبار قصد حرم امام حسین علیه السلام را دارم، ازمیان جمعیت انبوه می گذرم که به کسی برخورد نکنم، یک آن به خود آمدیم دیدیم فاطمه نیست، حالا چه کنیم؟
یکدفعه جرقه ای زده شد، انگار بناست ابتدا به زیارت حضرت عباس برویم، بی گمان آنجا او را پیدا خواهیم کرد..
به درب ورودی رسیدیم، ایستادیم به رسم ادب سلامی به ساقی دشت کربلا نمودیم ، روی که برگرداندیم فاطمه دقیقا پشت سرما درحال سلام دادن بود…
دیگر مسیر هر روز ما از حرم حضرت عباس آغاز و به حرم امام حسین علیه السلام ختم می شد…
پنج شنبه است و هول رفتن به حرم مرا کشته، دوری چند ساعته روحم را خراش میدهد ، دلم زیارت ارباب می خواهد،حرم حضرت عباس که موقتا تا اربعین به رویمان بسته است، در محل ورودی و روبروی ضریحش می ایستیم، انگار هیچ حرفی برای گفتن نداری، سکوت است و سکوت…
نمی دانم چه بخواهم اصلا در حرم امام حسین علیه السلام و حضرت عباس فراموش می کنی خواسته هایت را ، اینجا آرامشی است غیر قابل وصف..